جدول جو
جدول جو

معنی تبرا نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

تبرا نمودن
(سَ رَ)
دوری نمودن. بیزاری نمودن. تبرا کردن: از هیبت شمشیر این دو پادشاه نامداردر اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو تبرا نمود وطیهو بذمت باز تولا ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 12). رجوع به تبرا و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا نمودن
تصویر فرا نمودن
نمودن، نشان دادن، آشکار ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ تَ)
دوری نمودن. بیزاری نمودن: بحکم این مقدمات از علم طب تبرّی مینمودم. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ رَ)
تاراج کردن. چپاول کردن. تاختن: استغاره، تاراج نمودن و تاختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ بَ تَ)
کبر کردن. زهو. (تاج المصادربیهقی). کبر آوردن. کبر فروختن. تکبر کردن. باد کردن. رجوع به کبر کردن و کبر آوردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابرو نمودن
تصویر ابرو نمودن
نشان دادن ابرو
فرهنگ لغت هوشیار